از دو هفته قبلی یکی از مراجعین من بیان می‌کند که دو مرتبه در خارج از مدرسه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است.

اولین مورد اون مربوط به تابستان سه سال قبل می‌شود که از دوستش مشاوره برای داشتن درآمد و کار در تابستان می‌گیرد. (استقلال در نوجوانی) دوستش میگه: کار هست! بنایی و گچکاری رو خودم می‌روم، تو هم بیا . قرار برای دو روز دیگه در یک ساختمان که در حال بنایی بودند می‌گذارند.

وقتی در محل حاضر می شود بعد از ده دقیقه صحبت کردن با دوستش و فرد گچکار، به زور اون رو وارد یکی از اتاق ها می‌کنند و ازش درخواست رابطه جنسی می‌کنند. احمد اول مقاومت می کنند و پس از تهدید به فیلم گرفتن و ترس از آبرو ریزی به این خواسته اونا تن می‌دهد! 

احمد بعد از این حادثه فردی خشمگین، افسرده و منزوی شد. او که دانش آموز موفقی بود، درس را تقریبا رها کرده بود و از همه دوستانش فاصله گرفت. این تجربه سخت را تا به اون روز برای هیچ کس نگفته بود.! گریه

تجربه وحشتناک دوم: 

در بهار دو سال قبل زمانی که در جستجوی سگش در خیابان بوده است و به پارکی خلوت در آن حوالی می‌رود چند نفر به قصد کمک باهاش وارد گفتگو می‌شوند - با اینکه در اون لحظه احساس خطر کرده بود اما برای یافتن سگش به این افراد کمی اعتماد کرده بود - بعد از گذشت چند دقیقا یکی از پشت اون رو بغل می کند و دیگری نیز سعی در بستن دهانش می‌کند.

در این بین پدرش که نگران نبودن احمد بوده به دنبالش وارد پارک می‌شود و در همان زمان این صحنه را می‌بیند و به کمک فرزندش می‌شتابد.... با کش و قوس فراوان و شکایت از افراد متجاوز، دوستان شرور آنها برای خانواده احمد مزاحمت ایجاد می کنند و پدر احمد مجبور به رضایت می‌دهد.

احمد از پدرش متنفر است . او پادشاه زندگی احمد بوده و باید اقدامی بیشتر می کرد و احمد با بیان این افکار و احساسات، تنفر از پدرش را اعلام می‌کند.