خاطرات یک روانشناس : شور، شیرین 🙃

روزنوشت‌های یک روانشناس

۸ مطلب با موضوع «مراجع خانم» ثبت شده است

مراجع ۱۲

همه به دعا و جادو اعتقاد دارند! مگه شما نداری؟

مراجع خانمی مذهبی با مدرک لیسانس ، با این فکر که خانواده همسرم برای ما دعای مهر و محبت گرفته اند و وقتی من وارد خونه میشم حس خوبی ندارم مثل همه خونه های دیگه!

به شدت بر این اعتقاد هست که دعانویس و جادو بر روند چرخ زندگی ما تاثیر داره و هر زمان می‌تونه زندگی ما رو دگرگون کنه.

یکی از تکنیک های به چالش کشیدن افکار ناکارآمد این هست که از وی بپرسیم چه شواهد و مدارکی برای تایید این فکرت داری؟ هر بار این سوال رو پرسیدم ساکت بود و حرفی نزد اما در جلسه بعدی ایگو به کار افتاد و برای دفع این فشار از گزینه دیگری استفاده کرد:

م: شما مسلمان هستی؟

من: بله

م: قرآن رو قبول داری؟

من: بله و از این پرسش و پاسخ به کجا می‌خواهید برسید؟

م: تو قرآنی که قبول داری اثر دعا بر زندگی اومده!

من: و من احساس می‌کنم که در این جلسه شما دعای نوشتی تا من حرف های شما رو همش تایید کنم و حق رو به شما بدهم!؟

م: نه من چرا چنین کاری رو بکنم؟

م: خب من احساس این رو میگه و این رو دارم حس می‌کنم! (استدلال احساسی)

 

اینجا ازم پرسید که از کجا این حرف رو می‌گوید؟ ( اومد به دنبال شواهد و مدارک من)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

مراجع ۱۱

شوهرم هر وقت دلش می خواد میاد خونه!

خانمی اومده با بچه اش درباره همسرش میگه که ۱۵ سال است ازدواج کردند و جز دو سال اول زندگی باقی زمان ها شوهر گرامی در خونه نبوده.

اولین غیبت ها از یک هفته شروع شده و طولانی‌ترین مورد به ۳ سال رسیده است و در این مدت ۱۵ سال زندگی مشترک، تنها با کلی ارفاق ۶ سال زندگی با هم را تجربه کرده اند.

یه دختر ۱۴ ساله و دختر دیگه ۴ ساله دارند.

شوهر الان تو زندان است و هیچ کسی برای ضمانت وی اقدامی نمی کند. حتی خانواده خودش هم به نوعی آرامش و رضایت از این وضعیت در زندان بودن وی دست یافته اند و هیچ یک به دیگری تلنگر یا فشاری برای آزادی او وارد نمی کند.

- سوال اینجاست که این زندگی رو ادامه بدم یا نه؟

خودش با وجود سواد راهنمایی همه مزایا و معایب این رابطه رو نوشته بود و در جلسه با هم مرور کردیم. ترس بزرگ وی از نداشتن سایت بالای سر و حرف و تهمت‌های دیگران در صورت طلاق است!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

خاطره نهم

خانمی بعد از جلسه سخنرانی از من درخواست وقتی کوتاه برای پرسشی که داشت، نمود. گفتم خیلی کوتاه در خدمت تون هستم.

* ازم میپرسه من چیکار کنم وقت بچه ام تو زندگی تلف نشه و به بطالت نگذره؟

# خیلی سوال خوبی پرسید و از اهمیتی که به بچه اش میده خوشحال شدم.

پرسیدم برای راهنمایی بهتر من باید سن بچه تون رو بدونم.

* میگه: یک سالش هست!

فرزندپروری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

خاطره هشتم

چند سال پیش که هنوز اپلیکیشن لاین داغ داغ بود و از دهن نیافتاده بود در یکی از گروه‌ها یکی چنان پریشان بود درخواست مشاوره داشت که گفتم برای کمی راهنمایی من هستم.

دو بنده مشاوره را پوشیدم و افتادم در گود.

ن دختری بود ۱۶ ساله اهل یکی از شهرهای اطراف تبریز درست کنار چشم گربه ایران ما. مشکلات جدی با والدین و بخصوص پدرش داشت. اولین گفتگو به صورت متنی بود و چون هیچ علاقه‌ای به چت نداشتم گفتم با فلان شماره تماس بگیر تا پنجه در پنجه هم صحبت شویم. 

بحث با صحبت درباره مشکلات زیاد با پدر و کتک خوردن زیاد شروع شد. - رابطه پدر با دختر از نوجوانی به بعد خیلی مهم است - وقت استراحت فرا رسید و تماس بعدی مشکلات حادتری را بیان کرد.

ن روابط عاطفی سریع و عمیقی با پسرها برقرار می کرد - رابطه با پدر - . در این روابط با شدیدترین هیجان عاشق و فارغ می‌شد. در آخرین مورد با برادر، دوست پسرش به بیرون از شهر سوار بر اسب سفید زندگی - ماشین - رفته بود و با درخواست رابطه جنسی او موافقت کرده بود. - در ۱۶ سالگی ششمین سابقه رابطه جنسی‌اش بود - 

کم و کیف رابطه بماند، بعدش انگار در درونش احساس گناه کرده بود که چرا؟ چرا با برادر، دوست پسرش رفته و ....؟!

مستقیم میره سراغ اون. م خونه بوده و بهش میگه بیا خونه!. ن رفت و بعد از ده دقیقه با او هم رابطه جنسی برقرار کرد.  حال از هر دو خسته و به دنبال یک رابطه عاطفی جدید که هیچ کدام جای رابطه عمیق عاطفی با پدر را نخواهد گرفت.

بعد از این دو تماس ن اصرار داشت که اجازه بده عکسم رو واست بفرستم. - دنبال یک پدر دیگر - گفتم نه نیازی به این کار نه برای من و نه برای هیچ کس دیگری نیست. اصرار داشت که پس بذار عکس دایی ام رو واست بفرستم! اینجا نیاز به تمام کردن ارتباط با ن بود. ن رو  به یکی از همکاران روانشناس در تبریز معرفی  کردم، دیگر خبری از ن ندارم. هر جا هست خدایش به سلامت دارش.

بابای دوست داشتنی و عزیز: بهترین رابطه عاطفی را با فرزندت داشته باش. بهترین...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

در انتظار ...

مراجع امروز علی بود . علی یک پدر است. میگفت قبلا دارو مصرف می کرد و خیلی هم کم اما عجیب اثر داشت. دارو هم داروهای قدیم!
گفتم علی درد تو دارو نیست . بغض کرد و آب دهانش را قورت داد اما نذاشت اشک به پا خیزد.

دختری دارم که هیدروسفالی داره و هفده سال و ۱۱ ماه است که ازش مراقبت کردیم . همه زندگی رو واسه اون گذاشتم. دکترها قبلا گفتن این تا ۱۸ سالگی بیشتر دوووم نمیاره -!


یک ماه به تولد دخترم مونده و همش منتظر مرگش هستم. به نظرت می‌میره؟!

---- تلاشت رو کردی و اونقدر دوسش داشتی که تو این سال‌ها کوشش کردی که زنده بمونه و بیماریش درمان بشه. - فکر کنم پاسخ خوبی نبود -
== علی بایستی ۲۸ روز دیگه تا سالروز تولد دخترش صبر کنه . ۲۸ روز نفس گیر که دوندگان ماراتن رو هم توانش رو ندارند.

--------------------------------------------------------------------------

چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو

 ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

چه کار کنم به عشقم برسم؟

مهسا کلاس هشتم است. از یه سال قبل با علیرضا رابطه دارد. ابتدا در حد تماس بوده و بعدش به تماس فیزیکی هم رسیده. از مهسا درباره این عشق آتشین پرسیدم: 

فقط دوسش دارم و می خواهیم با هم ازدواج کنیم.

- خب به سلامتی. 

پرسیدن علیرضا چند سالش است؟ میگه یازده سال ازمن بزرگ‌تر هست. ( مهسا ۱۴ و علیرضا ۲۵ سالش )

شغل علیرضا چیه؟ نمی دونم 

کجا زندگی میکنه؟ نمی دونم

--- این نمیدانم ها زیاد بود و من در شگفت از این هیجان دوره نوجوانی که دامن همه ما رو گرفته.

عشق و عاشقی در نوجوانی

اما خب هر چه من بیشتر از ندانستن ها برایش بگوییم او مقاومت بیشتری به خرج می دهد . در نوجوانی همه را م یتوانی شکست بدهی. موضوع عطش و شور عشق دیگه بدتر... هیچ کس نمی تواند قانعت کند . چشم ها بسته و احساس حرف خودش را می زندبی تقصیر

* خودم هم از کلاس چهارم ابتدایی تا پایان دبیرستان هر چند روز یک دل نه صد دل دلباخته یکی می‌شدم. هیچ کدومشون بیشتر از ۴ روز دوام نداشت آرام

موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

۹ سال ازدواج بدون رابطه جنسی (واژینیسموس)

۹ سال از ازدواج حمید و نازنین می گذرد در این مدت هیچ گونه رابطه جنسی نداشته‌اند! 

ابتدا حمید اومد و بعد از یکم مقدمه مشکل رو چنین بیان کرد که ۹ سال از ازدواج‌مون می‌گذره ابتدا که همسرم از نزدیکی امتناع می کرد، فکر می کردم من رو دوست نداره اما مشکل این نبود و معاشقه خوبی داشتیم اما دخول رو هیچ وقت اجازه نمی‌داد. بعد از کلی کش و قوس رفتیم پیش پزشک زنان و زایمان و تجویز داروی مسکن و خواب آور واسه حل مشکل کرد اما اثری نداشت و پاهای خانمم سفت بهم چسبیده بودند. 

مشکل برطرف نشد به سراغ پزشک دیگری رفتیم و تجویز جراحی و برداشتن پرده بکارت با عمل جراحی رو کرد. این کار رو هم انجام دادیم و اما ره به جای نبردیم. هم چنان همسرم رو دوست داشتم و باید تلاش بیشتری می‌کردم برای درمان.

پزشک بعدی تجویز تزریق دارو بی‌حسی به کمر و شروع رابطه جنسی رو داد. خیلی هم ما رو امیدوار کرد و  چراغی در دلم روشن کرد. 

تزریق انجام شد و وقتی دارو اثرش رو گذاشت پزشک برای شروع رابطه من رو فرستاد کنار همسرم در اتاق دیگری تا کار را تمام کنم و به لذتی بزرگ برسم اما نشد که نشد که نشد. (درمان دخول دردناک یا واژینیسموس جراحی، بی‌حسی و ... نیست).

اومدم اینجا و شما رو فلانی معرفی کرده. لطفا به من بگویید که چیکار کنم؟ 

قرار شد از جلسه بعد به اتفاق همسر مراجعه کنند و تمرینات رو بهشون دادم . بعد از ۴ هفته هنوز رابطه جنسی در کامل صورت نگرفته اما دخول تا مقداری انجام می شود و بنا به گزارش حمید و نازنین، هر دو وضعیت رضایت بخشی دارند.

در جلسه فردی حمید برگ دیگری از زندگی‌اش رو کرد او از دو سال قبل یا خانمی صیغه انجام داده و رابطه عاطفی و زناشویی خوبی برقرار کرده است. مشکل دو چندان شد... 

(نظر شما درباره حمید چیست؟)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

ماجرای عشق رویا و خودزنی!

تو نوجوانی عاشق شدن و تمایل به دوست داشته شدن توسط دیگری و دوست داشتن دیگری یکی از طبیعی‌ترین ویژگی‌های این دوره است. اما اگر تربیت و آموزش درست نباشه سر به ناکجا آباد میزنه.

رویا رو واسه روان‌درمانی آورده بودند. دختری در کلاس هفتم!

دوازده روز از اول مدرسه گذشته بود و پسری ۱۷ ساله بهش شماره میده. روز اول قبول نمیکنه (اولین تجربه رابطه با جنس مخالف) و روز دوم اما شماره رو با لطایف و حیل پسر قبول میکنه. دو روز از این رابطه می گذره هنوز تماس تلفنی به عدد انگشت‌های دست نرسیده، پسر درخواست دیدار حضوری در خانه می‌ده. آخه فقط می خواست خودش رو ببینِ و بس!!

رویا جواب نه میده و قبول نمیکنه . اینجا باید تشویق اساسی بشه. گل پسر میگه اگر نیایی نه من نه تو! این شروعی برای پایان بود. رابطه تموم شد اما رویا هیجان شکست، غم، افسردگی رو تجربه میکنه! (برای رابطه‌ای سه روزه)

اول خودزنی خیلی سطحی میکنه و بعد از یک ماه خودزنی عمیق‌تری رو انجام داده بود. 

-- یه وقت‌هایی دوست دارم بزنم زیر گوش مراجع تا بیدارشون کنم. اینجا خشم و ناراحتی برای پرداخت هزینه سنگین اون هم واسه رابطه سه روزه تجربه کردم. مسولیت نبود زده بودم 😁😁

موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...