خاطرات یک روانشناس : شور، شیرین 🙃

روزنوشت‌های یک روانشناس

۵ مطلب با موضوع «مراجع آقا» ثبت شده است

خاطرات روانشناس: خشم نسبت به پدر و عدم ابراز آن

بهروز ۱۶ ساله است. وقتی جلسه درمانی شروع شد و از او پرسیدم: (ر= روانشناس - ب= بهروز)

ر: چه کمکی می توانم داشته باشم؟

ب: نمی دونم! اصلا حالم خوب نیست.

ر: این که حال شما خوب نیست یعنی چی؟

ب: نمی دونم چرا اینطوری هستم و اصلا نمی تونم درس بخوانم!

ر: من از شما پرسیدم برای چه چیزی اینجا اومده اید و شما هنوز این رو نگفتید؟ (کمی فشار به بیمار)

ب: اصلا من خیلی پشیمانم که با علی دوست شدم و الان وضعیتش .... (داستانی نیمه کاره درباره علی گفت!). در ادامه داستانی درباره مادرش گفت که به خاطر بیماری یه بار تو خونه از حال رفته بود!

ر:ممنون که این دو مورد رو گفتید! حتما این ها رو بررسی خواهیم کرد. نگفتید برای چه چیزی به اینجا آمده‌اید؟

ب: یه بار یه خواب دیدم که تو یه مهمانی هستم و نیاز شدید به توالت رفتن داشتم، یه خانم  یه در رو به من نشون داد که اونجا دستشویی است. من رفتن در رو باز کردم، دیدم سفره شام چیده شده است. فشار زیادی داشتم تحمل می کردم و رو همون سفره خودم رو راحت کردم! همون موقع یه خانم دو تا بچه رو هل داد داخل اتاق و اونا هم دستشویی کردن من رو کامل دیدند!

ر: دو تا خواهر و برادر داری؟
ب: بله

ر: درباره رابطه ات با پدرت بهتره صحبت کنیم. این رابطه چطوری است؟

--- بهروز شروع به گریه کردن کرد و از کیفیت بعد رابطه پدرش با وی صحبت کرد. اینکه همیشه من رو با نگاه و حرفاش تحقیر و سرزنش میکنه.

ب: من رو مسخره نمی کنید اگه بگم که: می خوام بغلت تون کنم و تو بغل شما گریه کنم!

موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

مراجع ۱۲

همه به دعا و جادو اعتقاد دارند! مگه شما نداری؟

مراجع خانمی مذهبی با مدرک لیسانس ، با این فکر که خانواده همسرم برای ما دعای مهر و محبت گرفته اند و وقتی من وارد خونه میشم حس خوبی ندارم مثل همه خونه های دیگه!

به شدت بر این اعتقاد هست که دعانویس و جادو بر روند چرخ زندگی ما تاثیر داره و هر زمان می‌تونه زندگی ما رو دگرگون کنه.

یکی از تکنیک های به چالش کشیدن افکار ناکارآمد این هست که از وی بپرسیم چه شواهد و مدارکی برای تایید این فکرت داری؟ هر بار این سوال رو پرسیدم ساکت بود و حرفی نزد اما در جلسه بعدی ایگو به کار افتاد و برای دفع این فشار از گزینه دیگری استفاده کرد:

م: شما مسلمان هستی؟

من: بله

م: قرآن رو قبول داری؟

من: بله و از این پرسش و پاسخ به کجا می‌خواهید برسید؟

م: تو قرآنی که قبول داری اثر دعا بر زندگی اومده!

من: و من احساس می‌کنم که در این جلسه شما دعای نوشتی تا من حرف های شما رو همش تایید کنم و حق رو به شما بدهم!؟

م: نه من چرا چنین کاری رو بکنم؟

م: خب من احساس این رو میگه و این رو دارم حس می‌کنم! (استدلال احساسی)

 

اینجا ازم پرسید که از کجا این حرف رو می‌گوید؟ ( اومد به دنبال شواهد و مدارک من)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

خاطره هفتم

از دو هفته قبلی یکی از مراجعین من بیان می‌کند که دو مرتبه در خارج از مدرسه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است.

اولین مورد اون مربوط به تابستان سه سال قبل می‌شود که از دوستش مشاوره برای داشتن درآمد و کار در تابستان می‌گیرد. (استقلال در نوجوانی) دوستش میگه: کار هست! بنایی و گچکاری رو خودم می‌روم، تو هم بیا . قرار برای دو روز دیگه در یک ساختمان که در حال بنایی بودند می‌گذارند.

وقتی در محل حاضر می شود بعد از ده دقیقه صحبت کردن با دوستش و فرد گچکار، به زور اون رو وارد یکی از اتاق ها می‌کنند و ازش درخواست رابطه جنسی می‌کنند. احمد اول مقاومت می کنند و پس از تهدید به فیلم گرفتن و ترس از آبرو ریزی به این خواسته اونا تن می‌دهد! 

احمد بعد از این حادثه فردی خشمگین، افسرده و منزوی شد. او که دانش آموز موفقی بود، درس را تقریبا رها کرده بود و از همه دوستانش فاصله گرفت. این تجربه سخت را تا به اون روز برای هیچ کس نگفته بود.! گریه

تجربه وحشتناک دوم: 

در بهار دو سال قبل زمانی که در جستجوی سگش در خیابان بوده است و به پارکی خلوت در آن حوالی می‌رود چند نفر به قصد کمک باهاش وارد گفتگو می‌شوند - با اینکه در اون لحظه احساس خطر کرده بود اما برای یافتن سگش به این افراد کمی اعتماد کرده بود - بعد از گذشت چند دقیقا یکی از پشت اون رو بغل می کند و دیگری نیز سعی در بستن دهانش می‌کند.

در این بین پدرش که نگران نبودن احمد بوده به دنبالش وارد پارک می‌شود و در همان زمان این صحنه را می‌بیند و به کمک فرزندش می‌شتابد.... با کش و قوس فراوان و شکایت از افراد متجاوز، دوستان شرور آنها برای خانواده احمد مزاحمت ایجاد می کنند و پدر احمد مجبور به رضایت می‌دهد.

احمد از پدرش متنفر است . او پادشاه زندگی احمد بوده و باید اقدامی بیشتر می کرد و احمد با بیان این افکار و احساسات، تنفر از پدرش را اعلام می‌کند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

خاطره ششم

یکی از مراجعین امروز حسن بود. دانش آموز کلاس نهم.

هنوز رو صندلی جای نگرفته بود و پشتش به تکیه‌گاه صندلی سلام نکرده بود، شروع به صحبت کرد. تکلم پرفشار! اینقدر سریع و با صدای بلند صحبت می‌کرد که من به گرد حروف بیرون جهیده از دهانش نمی‌رسیدم. تیری رهیده از کمان آرش!

از استرس‌ش گفت و اینکه خیلی زودرنج هست اما نمی‌تونه به دیگران پرخاشگری کنه و روی وسایل اتاقش خالی می‌کنه - خشم جابجا شده -

- تاریخچه مشکل رو پرسیدم از آزمون تیزهوشان و نمونه دولتی که در سال ششم شرکت کرده بود، گفت. فشار زیادی از طرف خانواده و درونش داشت که حتما تیزهوشان قبول بشه اما نشد. تو آزمون نمونه دولتی موفق بود و الان در مدرسه نمونه کلاس نهم است.

از همون موقع دچار مشکل در عزت نفس و میزان استرس شده است. الان یکی از فکرها و باورهای اصلی‌ش این هست که درباره هر چی فکر می‌کنم، عکس‌ش اتفاق می‌افته و این تقریبا باعث شده که وقتی فکری به ذهن‌ش میاد، سریع خودش رو مشغول می‌کنه که مبادا ابر و باد و مه و خورشید و فلک متوجه بشن و تقدیر رو برعکس بنویسند!

- آزمون‌ها و موسساتی کوفتی که واسه کنکور داریم و هنوز نظام آموزشی نتونسته حل کنه منتقل شدن به پایان دوره راهنمایی و قبولی در تیزهوشان و نمونه دولتی‌ >> بعدش منتقل شدند به پایه ششم و قبولی در این مدارس و هزار موسسه بی‌در و پیکر برای پول بگیری و افزایش استرس و اضطراب در بچه ها >> چند سالی هست که بچه‌های دوره پیش دبستانی و ابتدایی هم درگیر انواع کلاس‌های مزخرف هستند و بچه‌گی و بازی رو از بچه‌ها گرفتن!

پدر و مادر دوست داشتنی!

لطفا چنین بلای سر فرزندتون نیاورید. اجازه بدهید از دوران کودکی خودشون بچه‌ها لذت ببرند.  

موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...

۹ سال ازدواج بدون رابطه جنسی (واژینیسموس)

۹ سال از ازدواج حمید و نازنین می گذرد در این مدت هیچ گونه رابطه جنسی نداشته‌اند! 

ابتدا حمید اومد و بعد از یکم مقدمه مشکل رو چنین بیان کرد که ۹ سال از ازدواج‌مون می‌گذره ابتدا که همسرم از نزدیکی امتناع می کرد، فکر می کردم من رو دوست نداره اما مشکل این نبود و معاشقه خوبی داشتیم اما دخول رو هیچ وقت اجازه نمی‌داد. بعد از کلی کش و قوس رفتیم پیش پزشک زنان و زایمان و تجویز داروی مسکن و خواب آور واسه حل مشکل کرد اما اثری نداشت و پاهای خانمم سفت بهم چسبیده بودند. 

مشکل برطرف نشد به سراغ پزشک دیگری رفتیم و تجویز جراحی و برداشتن پرده بکارت با عمل جراحی رو کرد. این کار رو هم انجام دادیم و اما ره به جای نبردیم. هم چنان همسرم رو دوست داشتم و باید تلاش بیشتری می‌کردم برای درمان.

پزشک بعدی تجویز تزریق دارو بی‌حسی به کمر و شروع رابطه جنسی رو داد. خیلی هم ما رو امیدوار کرد و  چراغی در دلم روشن کرد. 

تزریق انجام شد و وقتی دارو اثرش رو گذاشت پزشک برای شروع رابطه من رو فرستاد کنار همسرم در اتاق دیگری تا کار را تمام کنم و به لذتی بزرگ برسم اما نشد که نشد که نشد. (درمان دخول دردناک یا واژینیسموس جراحی، بی‌حسی و ... نیست).

اومدم اینجا و شما رو فلانی معرفی کرده. لطفا به من بگویید که چیکار کنم؟ 

قرار شد از جلسه بعد به اتفاق همسر مراجعه کنند و تمرینات رو بهشون دادم . بعد از ۴ هفته هنوز رابطه جنسی در کامل صورت نگرفته اما دخول تا مقداری انجام می شود و بنا به گزارش حمید و نازنین، هر دو وضعیت رضایت بخشی دارند.

در جلسه فردی حمید برگ دیگری از زندگی‌اش رو کرد او از دو سال قبل یا خانمی صیغه انجام داده و رابطه عاطفی و زناشویی خوبی برقرار کرده است. مشکل دو چندان شد... 

(نظر شما درباره حمید چیست؟)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌های من ...